سوی دیار عاشقان♥ |
|||
9 / 7 / 1391برچسب:, :: 19:11 :: نويسنده : رئیس آبی ها Blues Boss
51- پرونده تو می دم زیر بغلت آخرین تهدید. تنها تیر باقی مانده در ترکش. «دیگه خسّه م کردی، دارم از دستت دیوونه می شم». برخلاف تصور عامه، پرونده یک دانش آموز کوچکتر و نازکتر از آن بود که برای نگهداری اش به زیر بغل احتیاج باشد؛ همان توی مشت جا می شد.
52- پلی کپی/ استنسیل برگه های تمام سیاهِ نقش برجسته ای که به ما اعطا می شد و باید با استفاده از توانایی قرائت خط بریل، سوال ها و اشکال مربوط به آن را درش شناسایی می کردیم. هیچگاه تفاوت این دو به طورِ دقیق بر کسی آشکار نشد. ورود به اتاق استنسیل نهایت کمال متصور برای دانش آموزی بود که دو ویژگی «خرخونی و پپگی» را توام با هم داشت، و او را در مرتبه فنا قرار می داد.
53- پلی کپی هاتونو نذارید برای جمعه، به مرور حل کنید «کار امروز را به فردا میفکن»، به صورت کاربردی و عملیاتی در زندگی روزمره. نصیحتی بی فایده که جز از طرف عده ای معلوم الحال غرض ورز پاچه خار – که آخرش هم هیچی نشدند -، از سوی هیچ کس جدی گرفته نشد. نظیر همین توصیه برای پیک شادی های نوروزی نیز فراوان به گوش می رسید که مانند توصیه های سعدی در کتاب گلستان، مثمر ثمر بود.
54- تابلو / تخته سیاه این وره دعوتی خونسردانه، هوشمندانه و از موضع قدرت برای چرخش نود درجه ای سر شاگرد حول محور Z. ساعت گرد یا پادساعت گرد بودن جهت این چرخش، بسته به این بود که طرف با همکلاس دست راستی اش در حال صحبت باشد یا همکلاس سمت چپ.
55- توپ گم شه، خراب شه، باید بخری بذاری سرجاش ورزش با اعمال شاقه. وضعیتی که پینگ پنگ باز نمی داند به فکر خواباندن توپ باشد یا نگران گم یا شکسته شدن توپ تخم مرغی. معمولا جمله با «نیاوردی، فردا مدرسه نیا» به پایان می رسید و فضای رعب و وحشت خاصی را بر زنگ ورزش حاکم می کرد.
56- چرا خودتو جانذاشتی؟ جمله قصاری بی معنی در پاسخ «آقا / خانم اجازه، دفتر مخش (!) مونو جا گذاشتیم.» بدیهی بود که عقلا و منطقا، انسان هرگز نمی تواند خودش را جا بگذارد و قضیه به انتفای مقدم باطل بود. حتی فلاسفه ای مثل کانت و سارتر که در اصالت هستی تردید ورزیده اند و رساله عدم و وجود نگاشته اند، هیچ وقت با چنین مساله ای مواجه نشدند.
57- چی جوری نون خوردن یادت نرفت؟ شوخی ای به غایت لوس که پاسخی جز «هارهارهار» نداشت. در جواب توجیه دانش آموزی که ادعا می کرد نوشتن تکالیفش را فراموش کرده گفته می شد و نهایت تلاش مذبوحانه معلم برای «کول» و متفاوت بودن را به رخ می کشید.
واضح بود که با نخوردن نان، آدم دچار احساس گرسنگی می شد، حال آنکه ننوشتن مشق او را دچار حالت خاصی نمی کرد.
58- چیز خنده داری هست، بگید ما هم بخندیم دروغ آشکاری که تنها به نیت ماسیدن لبخند روی لب ها با لحنی تحکم آمیز ادا می شد. معلم مربوطه حتما می دانست چیز خنده داری هست که ما به آن می خندیم، اما هدفش از این پرسش نه دانستن آن نکته، که عتاب و خطاب ما بود. در تاریخ حتی یک مورد گزارش نشده که آموزگار/ دبیر محترم علاقه ای به شنیدن آن چیز خنده دار داشته بوده باشد.
59- خسته نباشید – سلامت باشید «بشین سرجات بچه». «هنوز درس ادامه دارد». سازی که در اواخر کلاس از طرف دانش آموزان پرروتر نواخته می شد اما جواب آوازی در خور از معلم مربوطه نمی گرفت و بعد از منعقد شدن «سلامت باشید» همچنان گچ روی تخته حرکت می کرد. دبیرانی که چنین پاسخی به چنان درخواستی می دادند، از منفورترین شاغلان این حرفه بودند و بنا بر گزارش ها هیچ کدامشان عاقبت به خیر نشدند.
60- خوب گوش کن یه بار بیشتر نمی گم «آی بچه مرشد، اون خورجین منو بیار». تبلیغی الکی برای حرفی که در اغلب اوقات مطلقا بی اهمیت بود. چُرت پران. حیله ای کم مایه برای جلب توجه. «فهمیدی که فهمیدی، وگرنه به من چه!» تعارض آشکار این جمله با «همه فهمیدن؟ بعدا کسی نگه نفهمیدم» هنوز حل نشده.
در مبارزه بین موج و صخره در ساحل دریا موج همیشه برنده خواهد شد . نه از طریق قدرت ، بلکه به خاطر تداوم . . . نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ بسم الله الرحمن الرحیم، وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ ♥♥♥♥♥ اللّهُمَّ صَلِّ علی مُحَمَّدْ وَ آلِ مُحَمَّدْ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ ♥♥♥♥♥ اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً و َناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً ♥♥♥♥♥ اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَ لاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ وَ لاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ *(۲۵۵)* لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَیَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ *(۲۵۶)* اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ *(۲۵۷)* صدق الله العّلی العّظیم ♥♥♥♥♥ اللهم صل علی ، علی بن موسي الرضا مرتضي الامام التقي النقي و حجتك علی من فوق الارض ومن تحت الثري الصديق الشهيد صلاه كثيره تامه زاكيه متواصله متواتره مترادفه كأفضل ماصليت علي احد من اوليائک پرودگارا، بر علي بن موسي الرضاي برگزيده ، درود و رحمت فرست . آن پيشواي پارسا و منزه و حجت تو بر هر كه روي زمين و زير خاك است. بر آن صديق شهيد درود و رحمت فراوان فرست، درودي كامل و بالنده و از پي هم و پياپي و پي در پي، همچون برترين و درود و رحمتي كه بر هريك از اوليائت فرستادي. ♥♥♥♥♥ خیالت راحت ! من همان منم ؛ هنوز هم در این شب های بی خواب و بی خاطره، میان این کوچه های تاریک پرسه می زنم اما به هیچ ستاره ی دیگری سلام نخواهم کرد.. ♥♥♥♥♥ اللًّهُـ‗__‗ـمَ صَّـ‗__‗ـلِ عَـ‗__‗ـلَى مُحَمَّـ‗__‗ـدٍ وَ آلِ مُحَمَّـ‗__‗ـَد و عَجِّـ‗__‗ـلّ فَّرَجَهُـ‗__‗ـم ♥♥♥♥♥ سکوتم را نکن باور..... من آن آرامش سنگین پیش از مرگ توفانم..... من آن خرمن ..... من آن انبار باروتم...... که با آواز یک کبریت آتش می شوم یکسر.... ♥♥♥♥♥ ارادتمند : رئیس آبی ها Blues Boss آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها نويسندگان |
|||
|